الا بذکرالله تطمئن القلوب
الا بذکرالله تطمئن القلوب

الا بذکرالله تطمئن القلوب

حرفهایم...

خداجونم..


خدایا...

آغوشت را امشب به من می دهی ؟

برایِ گفتن چیزی ندارم

اما برایِ شنفتنِ حرفهایِ تو گوش بسیار . .

می شود من بغض کنم

تو بگویی : مگر خدایت نباشد که تو اینگونه بغض کنی . .

می شود من بگویم خدایا ؟

تو بگویی : جانِ دل . .

می شود بیایی ؟.....

گل سرخ

گُل سُرخی می رویَد

در مَنــــــــ

کـِ ریشــه دَر تـو دارَد

ببخش مادر

این بود روزاهایی ک ب خاطر امدنش ب شکم مادرم لگد میزدم؟؟؟؟
لعنت ب من!!!
ارزشش را نداشت...

ببخش مادر...

کوه میشوم!

ایـن یکـــ اعتراف است . . .

مـ َـن به فـراموشیـتـــ مُـبتـــلا نَــشُــבه ا م ... نَفَسَـــــم از فِشار دِلتَنگــــــے بــہ هِقـــــ هـِــــق افتاده.

اما کوه می شوم و پـای نـــ ـبـودن هــایـت مــی مـانــم!

حرف من

قصه از حنجره ایست که گره خورده به بغض

صحبت از خاطره ایست که نشسته لب حوض

یک طرف خاطره ها!

یک طرف پنجره ها!

در همه آوازها! حرف آخر زیباست!

آخرین حرف تو چیست که به آن تکیه کنم؟

حرف من دیدن پرواز تو در فرداهاست

آرامش ظاهری

این آرامش ظاهرم


گمراهت نکند ...


در درون خانه بر دوشم

دلم..

یاد واژه هاﮮ تآزه کـﮧ مـﮯاُفتم



دلَم مـﮯگیرَد

وقتـﮯ تو نیستـﮯ ,



دلــــــــــم ؛

برآﮮ تمـــام حـرف هآیـﮯ کــﮧ

با هم نمیــزنـیم تنـــــگ است... !!! 

شعرمن


هر بار

من

تو را

برای شعر

برنمی گزینم،

شعر

مرا

برای تو

برگزیده است.

در هشیاری به سراغت نمی آیم؛

هر بار

از سوزش انگشتانم درمی یابم

که باز

نام تو را می نوشته ام...

حسین منزوی

تو کجایی؟

تو کجایی؟
در گستره‌ی بی‌مرزِ این جهان


تو کجایی؟

ــ من در دورترین جای جهان ایستاده‌ام:...

کنارِ تو.

ــ تو کجایی؟
در گستره‌ی ناپاکِ این جهان
تو کجایی؟

ــ من در پاک‌ترین مُقامِ جهان ایستاده‌ام:
بر سبزه‌شورِ این رودِ بزرگ که می‌سُراید
برای تو.

احمد شاملو

تو همه نداشته هامی


از اینکـــﮧ نیــستـــے غصـــــﮧ دار نیســـــــــــــــتم

دارمــــــღــــت ...!!!!

همیـــــشـﮧ

جایـــــے خلـــوت و دنج

لا به لاے

همــــﮧ ے نداشتـــﮧ هامی....