الا بذکرالله تطمئن القلوب
الا بذکرالله تطمئن القلوب

الا بذکرالله تطمئن القلوب

حرفهایم...

صبر


خدایـــــــــــا ،



دخـلـم با خـــرجـم نمیـــخــواند ،



کـــم آورده ام ،



صـــبری کـــه داده بـــودی تــمــام شـــد ،



ولـــی دردم همـــچـــنان باقیــــــست !!!



بدهکـــــــــار قلــــــبم شـــده ام ،



میــــــدانم شـــرمنــــــده ام نمیــــــکنـــی؛



باز هــــــم صـــبـــــــر میــــــخـــواهــــــم...

زشت یا زیبا؟

زشت‌ترین دختر کلاس عاشقم کرد
 دختر دانش آموز صورتی زشت داشت. دندان‌هایی نامتناسب با گونه‌هایش، موهای کم پشت و رنگ چهره‌ای تیره... 

روز اولی که به مدرسه ما آمد، هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت... او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: میدونی زشت‌ترین دختر این کلاسی؟!! یک دفعه کلاس از خنده ترکید …

برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

بعضی‌ها هم اغراق آمیزتر می‌خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله‌ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه‌ای در میان همه و از جمله من پیدا کند :

اما کاترینای عزیزم،بر عکس من تو بسیار زیبا و جذاب هستی...

او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان‌ترین فردی است که می‌توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می‌خواستند با او هم گروه باشند...

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود:

به یکی می‌گفت چشم عسلی و به یکی از دبیران، لقب خوش اخلاق‌ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب‌ترین یاور دانش آموزان را داده بود.

ویژگی برجسته او در تعریف و تمجید‌هایش از دیگران بود که واقعاً به حرف‌هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه‌های مثبت فرد اشاره می‌کرد.

مثلاً به من می‌گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می‌گفت بهترین آشپز دنیا! و حق هم داشت...

آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود؟!

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری‌اش احساس کردم شدیداً به او علاقه مندم...!

5 سال پیش وقتی برای خواستگاری‌اش رفتم،دلیل علاقه‌ام را جذابیت سحر آمیزش می‌دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی‌اش گفت: برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟!

همسرم جواب داد: من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم...!

و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید...

عاشقی


عــــاشـِــــق کــــِه مـــــی شَــــوی مُـــــواظِــــب بــــاش


شَــــبهـــای بـــاقـــی مـــانــــدِه عُـــمـــرَت


بـــِه ایــــن ســـادِگـــی ها


صــــُبـــح نَــــخــــواهـــَد شــــُد

دلبستگی


دلــــــم را ...

بـــــه روی عالــــــم و آدم بستـــــــه ام ...!

مگــــــــر

" دلبستـگــــی " همیــــــن نــیســــت...!

سر به هوا


سر به هوا نیستم !
اما همیشه چشم به آسمان دارم !
حس عجیبی است !

دیدن همان آسمانی که شاید توچند لحظه پیش به آن خیره شده باشی !


سرما

لرزش صدایم مال سرمای هواست
این پرده ی اشک روی چشمهایم هم همینطور
چیزیم نیست به خدا

من فقط دلواپس توام ، لباس گرم در چمدانت گذاشتی ؟

اشکهایم


دراز میکشم
خیره میشوم به سقف
اشکهایم میچکند
سر میخورند و میروند به جایی که تو همیشه میبوسیدی …

صدقه


مرا کجا صدقه کرده ای که مدام بلای بی تو بودن به سرم می آید ! 


سر قبرم !


سنگ قبرم را سفید بگذارید سفیده سفید… یک ماژیک مشکی جنس خوب هم کنارش بگذارید… تا هرکس به دیدنم امد شعر یا جک یا حتی داستانی کوتاه… اخر میدانم ان دنیا هم شب ها حوصله ام سر میرود…

دوست داشتن

دوست داشتن درست از زمانی شروع می شود
که بی حوصله می شود
که بهانه می گیرد
که یادش می رود بگوید
دلتنگ است
یادش می رود
با شیطنت بگوید
دوستت دارم
دوست داشتن از زمانی شروع می شود
که خنده هایتان بغض شود
بغض هایتان آغوش بخواهد
و ببینید آغوشش کمرنگ است
اگر در روزهایِ ابری و طوفانی
دوستش داشتی

شاهکار کرده ای...