-
در
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:42
در باز و بسته شد باز ... شوخی اش گرفته ادای ، آمدنت را در می اورد می داند... تو بیایی در "'" وا "'" میشود… تو بروی در "''بسته"'" میشود… عجیب است میبینی!!! از این ( وا) و (بسته) شدن ها... در هم """وابسته""" تو و آمدنت میشود
-
؟
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:40
-
دخترک
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:38
جسارت میخواهد نزدیک شدن به افکاردختری که روزها مردانه بازندگی می جنگد اماشبها... بالشش از هق هق های دخترانه خیس است.
-
پیرمرد
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:36
اتوبوس در حرکت بود. یکی از مسافران پیرمردی بود که دسته گل سرخ بسیار زیبایی در دست داشت. نزدیک او دختر جوانی نشسته بود که مرتب به گل های زیبای پیرمرد نگاه می کرد. ساعتی بعد اتوبوس توقف کرد و پیرمرد باید پیاده می شد. پیرمرد بدون مقدمه چینی دسته گل را به دختر جوان داد و گفت: مثل این که شما گل رز دوست دارید .فکر می کنم...
-
وجود خدا
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:35
به این میگن تبلیغ خداپرستی درباره این عکس گفته شده که توی نشریات خارجی جاپ شده بود و خیلی مورد استقبال قرار گرفته بوده، مکالمه ی دو جنین: ترجمه متن : - داداشی به نظر تو زندگی بعد از تولد وجود داره؟ آیا تو به وجود مامان اعتقاد داری؟ - نه من یک روشنفکرم، به این اراجیف اعتقادی ندارم مگه تو تا حالا مامانو دیدی؟
-
دوربین خدا
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:33
-
بتو میرسم
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:31
دلم دیگر به زندگی گرم نیست مادر میگوید : باید کمی به خودت برسی ! اما چگونه ؟ وقتی از هر طرف میروم به تو میرسم ؟!
-
بهشت
پنجشنبه 11 مهر 1392 16:20
این چه حرفیست که در عالــــم بالاست بهشت هر کجا وقت خـوش افتـاد همانجــــاست بهشت دورخ از تیـــــــــرگی بخـــــت درون تــــــــــــو بــود گر درون تیـــــره نباشـــــد همه دنیاست بهشت!...
-
موهایم
چهارشنبه 10 مهر 1392 17:36
جلوی آینه سه تار موی سفید توی سرم پیدا کردم اولی این جا... دومی این جا... و "سومی" همان جایی که یک بار انگشتت را فشار دادی و گفتی: . ...من عاشقتم اینو تو مغزت فرو کن...
-
شکر..
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:57
خدایـــــــــــــا *** بابت هرشبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم بابت هر صبحی که بی سلام به تو آغاز کردم بابت لحظات شادی که به یادت نبودم بابت هر گره که به دست تو باز شد و من به شانس نسبتش دادم بابت هر گره که به دستم کور شد و مقصر را تو دانستم منو ببخش
-
کودکی
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:54
بسیار زیبا از مرحوم حسین پناهی می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود . عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود ... بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند . تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند . تنـها چیزی که میشکست، اسباب بـازیهایم بـود...
-
کودک فالفروش
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:46
از کودک فال فروشی پرسیدم چه میکنی؟ گفت: از حماقت ، انسانها تکه نانی در میاورم ... اینها از منی که در امروزم مانده ام فردایشان را میخواهند ...!!!
-
یا ثامن الحجج ع
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:40
دستم به روی سینه برای ارادت است .. این بارگاه قدس امام کرامت است .. فرقی نمیکند ز کجا میدهی سلام .. او میدهد جواب تورا اصل نیت است .. ... السلام علیک یاعلی بن موسی الرضا ..
-
دردانه من
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:39
بگذار هر کسی هر چه دوست دارد بگوید .. مهم اینست که تو دردانه ی منی .. و من از تمام خوبی های دنیا فقط و فقط تو را میخواهم .. ♥ گر چه نه اسمت کنار اسم من .. نه سقفت هم سقف من ... نه دستت در دست من است
-
پیراهنت
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:37
کسی چه میداند ... من ... امروز ... چندبار فرو ریختم ... چندبار دلتنگ شدم ... از دیدن کسی که ... فقط پیراهنش شبیه تو بود . .. ....
-
یا ثامن الحجج ع
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:34
یا ثامن الحجج دل من وا نمیشود ..! خیلی تلاش کردهام، اما نمیشود ..! نازم به شاعرت که چه زیبا سروده است: وقتی دل شکسته مداوا نمیشود ..! دستت بزن به دامن سلطان که هر جواب از او شنیده میشود الّا، « نمیشود » ..! حالا من شکسته دل خسته ی غریب رو کردهام به سوی تو آقا، نمیشود؟
-
امن یجیب..
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:31
مگذار که از دست بروم عزیز دلم ... من امیدم به توست ... برای دلم "امن یجیب" بخوان ... امن یجیب بخوان تا آرام شود این مضطر ...
-
عکست
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:29
دیدن عکست تمام سهم من است از " تـــو " ان را هم جیره بندی کرده ام تا مبادا توقعش زیاد شود دِل اســت دیـــگر ... ممکن است فردا خودت را از من بخواهد ...
-
یازهرا س
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:28
مـــجنون شــدم که راهی صــحرا کنی مــرا قــطره شــدم که راهی دریــا کنی مــرا ... حالا که فـکــر آخــرتم را نمی کنــم حـق میدهــم که بنــده ی دنــیا کنی مــرا ... آقــا...برای تو نــه! برای خودم بد است ! که هر هــفته در گنــاه تماشــا کنی مــرا ... من گم شدم،تـو آیـــنه ای گم نمی شوی وقتش شده بیــایی و پــیدا کنی...
-
برای بازدیدکنندگان وبلاگم
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:20
99669999999969999999966699666669966669966666996669966666699 699666999999999999999666669966699666699666666699669966666699 699666669999999999996666666996996666699666666699669966666699 699666666699999999666666666699966666669966666996666996666996 699666666666999966666666666699966666666699999666666669999666 موس رو روی تمام...
-
هیاهوی زندگی
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:15
در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت در حالیکه گویی ایستاده بودم ! چه غصه هایی که فقط به سپیدی مویم حاصل شد در حالیکه قصه کودکانه اى بیش نبود ! دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود و اگر نخواهد نمی شود ! به همین سادگی …
-
دال
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:04
این همه بیداد را بی “دال” کن !
-
خدای من
چهارشنبه 10 مهر 1392 15:00
-
شهید
چهارشنبه 10 مهر 1392 14:24
پیرزن طلاهایش را برای کمک به جبهه داد و از اتاق خارج شد؛ جوانی صدا زد : حاج خانم؛ رسیدِ طلاهاتون ...! پیرزن گفت : من برای دو پسر شهیدم هم رسید نگرفتم …
-
رنجش
چهارشنبه 10 مهر 1392 14:22
کسی که زود میرنجه .زود میره. زود بر میگرده ولی کسی که دیر میرنجه دیر میره ولی دیگه برنمیگرده......
-
ارزش زن
چهارشنبه 10 مهر 1392 14:18
عَرضه که زیاد میشه قیمت پایین میاد؛ هیچ وقت خودت رو زیاد عَرضه نکن ...
-
تاوان سنگین حوا
چهارشنبه 10 مهر 1392 14:08
حوا بودن تاوان سنگینی دارد … وقتی آدمـ ها برای هر دمـ و بازدمـ هوا نیاز دارند …
-
آفتاب
چهارشنبه 10 مهر 1392 13:25
نوشته ی یک کودک...! هیچ وقت زیر افتاب اخم نکردم!!! حتی اگه خورشید چشمم را اذیت کند...! بذار برای یک بار هم خورشید محبت را ببیند...! دوست ندارم تلافی اخمم را سر پدرم که در افتاب کار میکند دربیارد!